هوشمندسازی شهروندان در شهر هوشمند
گیمیفیکیشن محیطی و نقش آن
واقعه آخر دقیقا از زمانی شروع می شود که «دانش» تبدیل می شود به نیرویی «مرکز گریز»؛ نیرویی که در جهانی که احاطه اش کرده است گسترش می یابد و همین «دانش» به صورت تمام و کمال جذب محیط اطراف می شود. اتفاق بعدی تغییرات است؛ تغییرات در دانسته ها و عملکردها. واقعه پس از آخر! حال نوبت هنر ساخت فضا و معماری و شهرسازی است که بلافاصله از هیئت رشته ای مستقل بدل به موضوعی شود میان گستره. و شاید این از معجزات پیچیده عصر حاضر باشد؛ در هم آمیخته شدن جهان هایی متفاوت و حتی بعضا ناسازگار در بطن یک وجود دیگر. در ادامه راز نکته ای بنیادین را کشف می کنیم و آن این که صدای انسان امروزی که در سیلاب «انقلاب دانش بنیان» در حال پیدا کردن مسیری صحیح برای خویش است، شهودی تغییرآفرین در خود نهفته دارد. از این رو نیز این انسان به عنوان شهروند و درک کننده معماری، در تفرّد فراگذاشتن و افزودن نسبت به اسلاف خود باید قرار گیرد.
با این حال، تعصبات دیرپایی هنوز ضرورت احیای ساختار مقولات و دانسته های گذشته را از ما می گیرد و هستند افرادی که سرمست از دانسته هایی که برای امروز و فرداهای ما ناکافی اند و تحت هیپنوتیزم گفتمان های گذشته (دیسکورس های به یادگار مانده)، نه تنها تمایلی به تغییر و رشد از خود نشان نمی دهند که در مقابل آن هم می ایستند. حال آن که در محیط بی ثبات کنونی، آنچه می تواند شما را از آسیب به دور نگه دارد، تنها و تنها خلاقیت و نوآوری و توسل به روش هایی بهبودیافته تر و میان گستره است. بی پرده بگوییم اگر صرفا متکی به همان مباحث شهرسازی و معمارانه گذشته باقی بمانیم و تحولات هیجان انگیزی را که خود در حکم نوعی تلطیف کننده رویکرد مکانیکی برای فهم جهان معاصر است، کنار بگذاریم، در خوشبینانه ترین حالت، در همین امروز و همین زمانه منجمد باقی خواهیم ماند و این یعنی حذف شدنی بدون مردن... آرامشی دردناک پس از «مرثیه ای برای یک رویا»!
بیایید از زاویه ای بازتر یا به قول معماران از پرسپکتیوی وایدتر به این موضوع نگاهی بیندازیم. در مقاطع مختلف و متفاوت تاریخ ما، شهرهای مختلف با خصوصیاتی کاملا متفاوت نمایانگر اندیشه و روحیه ساکنین و قدرت برد و شعاع و تلالو آن بوده است. حال سوال مهمی که مطرح است این است که وقتی دانش از حالت بدوی و مرکزگریز خود خارج می شود، این روحیه و اندیشه دقیقا تحت تاثیر کدام لایه های معرفتی قرار می گیرد و نمود آن در شهر چگونه باید باشد؟ واقعیت این است که محیط پیرامونی و شهر در یك جامعه در تعاملی نزدیك با فرهنگ آن جامعه است. اگر به واژه تعامل (interaction) دقت كنیم، در روح این واژه مفهومی می یابیم حاكی از ارتباطی دوسویه و آنچه معمولا فراموش می شود، همین «دوسویه» بودن ارتباط بین محیط و فرهنگ است. این یعنی وظیفه اجتماعی سنگین کارشناسان و طراحان و خالقان محیطی در مقام شخصیتی خلاق برای شکل دهی روند تعامل و از طرف دیگر، اعضای جامعه كه باید همچون ساحت های دیگر فرهنگی - اجتماعی، در مقام درک کننده شهری و محیطی با نظارتی هوشمند جویای حق انسانی و شهروندی خود در محیط مصنوع باشند. به علاوه، آنچه که امروزه محتوای اطلاعات و در معنایی فراخ تر جوهره اصلی «دانش روز» را شکل می دهد، نمی توان در دنیایی یافت که انسان بدون آگاهی از محیط به زیست ادامه می دهد. در این راستا اگر دوران پیشامدرن را دوره ای بدانیم که شهر با تکیه بر پیشینه اسطوره ای خویش ساختار و معنا می یافت، در دوران مدرن شخصیت مرکزی از شهرها گرفته و الگوی روایی شهرها حذف شد. مسئله ای که باعث بروز خلا و کاستی در زمینه یا بافت پایدار شده و در ادامه در ذهن «فهمنده شهری» موجب القا ناپایداری می شود. پس در دنیای امروزی چگونه می توانیم معنا را به شهرهایی که رو به هوشمند شدن گذاشته اند بازگردانیم؟
به علاوه، با توجه به رشد فناوری و رقابتی شدن جهان واقعی و جهان مجازی بسیاری از روندها و نگرش ها و ظرفیت های جهان، از جمله مسائل هویتی و فرهنگی تحت الشعاع قرار گرفته اند. به گونه ای که محیط و نشانه های معنایی که فرهنگ اصیل ایرانی/ اسلامی و هویتی ما را تشکیل می دهند، امروزه در حال دگرگونی هستند و برای یافتن مسیری صحیح در این جهان لامکان بعددار، نیازمند الگوهایی نوینند؛ لاجرم باید بپذیریم که تکنولوژی فرهنگ را تحت تاثیر قرار می دهد. با این همه نباید فراموش شود که هدایت این اثر به سوی اصول هویتی ما امری واجب و لازم است. همچنان که مقام معظم رهبری در تاکیدات خود به این موضوع اشاره داشته و فرموده اند: «...باید هرچه ممکن است محیط در زندگی شهرهای ایران به گونه ای طراحی و ساخته شود که تحقق سبک زندگی اسلامی و ایرانی راحت تر امکان پذیر باشد.» در این معنا اگر فرهنگ را متشکل از واقعیت های اجتماعی بدانیم، شهر هوشمند و همین سرریز شدن تکنولوژی و فناوری به زندگی روزمره ما فرهنگ مختص خود را نیز به دنبال خواهد آورد. به گونه ای که نشانه ها هویتی گاهی در برخوردهایی «پارادوکسال» قرار گرفته و در تقلیدی سرمستانه از ملیت های دیگر، بدون آن که هویت شهری و فرهنگی ملی خود ما در نظر گرفته شود، طرح ریزی هایی می شود که نه تنها نمی تواند جامعه را رو به جلو براند که موجب اضمحلال اندیشه اصیل و در نتیجه نوآوری و استفاده از دانش در شهر می شود.
در عصر جدید، در بسیاری از موارد، روش های متعددی برای همسو شدن با تغییرات دنیای نوین به کار برده شده است اما در طبقه بندی این روش ها صبغه ای از سلیقه گرایی راه یافته است. البته به زعم نگارنده دست یافتن به درکی فزون تر و عمیق تر هیچ گاه محصول کار اندیشمندان منفرد نبوده است (پنداره رمانتیکی که همه چیز را خواه در طراح، خواه در ناقد و نظریه پرداز به نبوغ فردی احاله می دهد). به همین جهت نیز در طراحی های جدید دقت به زبان الگویی هویتی امروز ما و نه دیروز مورد اهمیت قرار دارد. به بیانی دیگر، آنچه كه در نوع نگاه فناوری مدار همواره به فراموشی سپرده می شود، مهم ترین بخش كنش انسانی یعنی «تفكر» و «اندیشه» است. در این معنا، قسمت عمده بار پیشرفت بیان و انتقال مفاهیم در فضا در سایه تعالی جویی فطری انسان و جست وجوگری ذاتی وی در راستای شناخت حقیقت شكل گرفته است. در مورد شهر هوشمند نیز بی انصافی است که تولید تعدادی سنسور و اتکای شهروندان را به تکنولوژی های نوین، دلیلی بنیادین برای هوشمندسازی شهر بدانیم و از روند شكل گیری چند صد ساله اندیشه های خردگرایانه و در نهایت نقش خود انسان در این ماجرا به طرفه العینی چشم بپوشیم، چراکه مقصود از زندگی هوشمند و شهر هوشمند و استفاده از تمامی فناوری های جدید الظهور همگی فقط و فقط برای راحتی انسان و رشد او در نظر گرفته شده اند، نه به حاشیه راندن او و نه اولویت قرار دادن ماشین ها و ربات ها...
از طرفی می دانیم و آگاهیم که مفهوم جدید شهر هوشمند با مفاهیمی چون تکنولوژی، فناوری اطلاعات، اینترنت اشیا، فناوری هایM2M (ماشین به ماشین) و... در هم تنیده شده است. مفاهیمی که نیازهای «انسان محور» را نیز تحت الشعاع قرار می دهند. در کنار این، یکی از ارکان و اهداف اصلی شهر هوشمند، تشویق شهروندان به تعامل با محیط و تکنولوژی به صورت دوستانه است؛ نیازی که با توجه به الگوریتم های پیچیده فناورسالارانه گاه به ورطه فراموشی سپرده می شود. بیاید فرض کنیم شهر شما هوشمند شده است و همه چیز تحت کنترل تکنولوژی های نوین درآمده اند؛ حال که چه؟ آیا شهروندان نیز به همان میزان با تکنولوژی و فناوری تعامل (Interaction) دارند؟ آیا شهروندان ما نیز هوشمند (Smart People) شده اند؟ یا برعکس؛ تمامی این فناوری ها خود عاملی شده اند برای افتراق شهر از شهروند خود؟ حال گفتمان ها و در ادامه دیالکتیک های موثر مابین شهر و شهروند چگونه رخ خواهد داد؟
و اما پاسخ ما: در واقع آنچه ما احتیاج داریم شهری هوشمند با شهروندانی هوشمند است. حکم قاطع بر این است که شهر باید دوستدار شهروندانش باشد و بالعکس شهروندان با شهر رفاقتی دوچندان داشته باشند. تنها در همین صورت است که می توان به توسعه پایدار امیدوار بود. به بیانی دیگر:
- ما می گوییم شهر دیجیتال با شهر هوشمند فرق دارد.
- ما می گوییم لازمه شهر هوشمند، مردم هوشمند است.
- ما می گوییم بدون مردم هوشمند، شهر در خوشبینانه ترین شکل آن، فقط «شهر دیجیتال» خواهد بود.
- ما می گوییم هوشمندی و «دانش بنیان» بودن در شهر (آنچنان که مقام معظم رهبری بدان اشاره داشته اند)، به هم وابسته و تنیده شده اند، اما دیجیتال بودن شهر به معنی رفع نیازهای قشر سرمایه دار است.
- ما می گوییم ادعای «شهر هوشمند» بدون «مردم هوشمند» فقط سفسطه خواهد بود و شعار.
- ما می گوییم بدون «فرهنگ هوشمند» شده، مردمان ما فقط طعمه ای خواهند بود برای کارخانه ها و شرکت های تولیدی فناوری ها و تکنولوژی های سرسام آور وابسته به خارج از کشور.
اما مردم هوشمند چه کسانی هستند؟ همان مردمی که «زندگی پذیر» بودن شهر و مرز باریک بین «دیجیتال» و «هوشمند» را تعیین می کنند؟ مردم هوشمند در شهر هوشمند:
- افرادی هستند که به خودآگاهی رسیده اند. اینان علاقه مند به استفاده از فناوری های نوین برای بهبود کیفیت زندگی خود و دیگران هستند.
- اصولا مسائل شهری و اجتماعی به دلیل حضور ذینفعان متضادی که به راحتی بر سر مسائل گوناگون با یکدیگر توافق نمی کنند، پیچیدگی های فراوانی دارند. مردم هوشمند دارای توان پاسخ یابی برای نیازهای خود در بطن شهر هوشمند به صورت آگاهانه هستند.
- اینان مردمانی هستند که با تکنولوژی و شهر هوشمند «تعامل» دارند و این مهم ترین و اصلی ترین اصل است.
- مردم هوشمند با نگرش های دانش بنیان (و نه فقط فناورسالارانه)، به «نوآوری» روی خوش نشان می دهند. اینان شروع کننده کسب وکارهای جدید و اقتصادهای نوآورانه هستند و از رده صرفا «مصرف کننده» خارج می شوند.
- مردم هوشمند در حل کردن مسائل و یافتن اولویت های شهری «مشارکت» دارند.
- در شهر هوشمند یک شخص در مواجهه با خدمات دهندگان از احساس آسانی و راحتی و کارآمدی برخوردار می شود و تصور نمی کند که با ادبیات و خط مشی های مختلفی سروکار دارد. شهروندان هوشمند به یکپارچگی اطلاعات، فرایندها و خدمات کمک می کنند و در راستای آن گام برمی دارند (یکپارچگی به معنی استخراج کردن دانش صحیح از تمامی پروسه ها و تصمیم گیری براساس خرد جمعی).
- مردم هوشمند سبک زندگی خود را برای رشد شهر به کار بسته و «فرهنگ هوشمند» دارند، نه این که نقش طعمه و بازار هدف را برای تولیدکنندگان ابزارآلات هوشمند بازی کنند. مردم هوشمند خود نقش آفرین و نوآورند و اگر لازم باشد ابزار هوشمندی خود را ایجاد و تولید می کنند.
با توجه به تعاریف بالا و همچنین اهمیت تعامل پذیری که در آغاز این نوشتار بدان اشاره شد، در شرایط جدید دنیای ما برنامه ریزان شهری و معماران به دنبال روش های جدیدی هستند که بتوانند از متاخرترین تغییرات به وجود آمده در پی تحولات صورت گرفته و گسترش تکنولوژی به نحوی بهره ببرند که تاکید بر تعامل پذیری نه تنها از بین نرود، بلکه پررنگ تر از گذشته نیز باشد و شکاف دیجیتالی موجود بین «شهروند» و «شهر» و همچنین «مدیریت دانش» به نحوی کاربردی مورد بررسی قرار گیرد. در همین راستا در سال های اخیر مداقه هر چه بیشتر بر فاکتورهایی که مستقیما روی «خلاقیت»، «نوآوری»، «تعامل» و «انسان محور» بودن رفتارها تاثیر دارند، لایه های جدیدی از دانش مانند «گیمیفیکیشن شهری» را برای ما آشکار و معرفی کرده اند. به اعتبار تعریف، گیمیفیکیشن «...استفاده از خصوصیت ها و تفکرات بازی گونه است در زمینه هایی که ماهیت بازی نداشته و اتفاقا بسیار جدی و مهم هم هستند یا استفاده کردن از انگیزاننده های طبیعی برای به حرکت درآوردن مخاطب...». گیمیفیکیشن با تکیه بر مفهوم «نگرش خلاقانه» به صورتی «سیستماتیک»، به دنبال «مدل سازی» و «الگویابی» برای حل مسائل و «مشکلات بدساختار» (Wicked Problems) می گردد. هم زمان گیمیفیکیشن روشی «انسان محور» جهت بالا بردن کیفیت «مدیریت دانش» معرفی شده است. کارشناس و مجری طراح گیمیفیکیشن در حین اجرای پروژه و اصلاح آن به رضایت بخشی و تاثیر آن بر «کاربر نهایی» که همان شهروند هوشمند است و همچنین نتیجه پروژه می اندیشد و سپس این ویژگی ها به کد عملیاتی ترجمه می شوند که می توانند به تحقق درک موضوع تالی با تفکراتی خلاقانه و بازی گونه منتهی شوند. به نظر می رسد شهر گیمیفای شده با شهروندانی که به عنوان بازیکنان این شهر شناخته می شوند، می توانند در معرفی مدلی برای یک سیستم مدیریت دانش (KMS) نیز موفق عمل کنند و استراتژی شهر هوشمند با شهروندانی هوشمند را به منصه اجرا درآورند، آن هم در لذتبخش ترین و مفرح ترین وجه خود. چنانچه با تعریف سری بازی های محیطی مناسبی می توان امیدوار بود زبان الگویی محیط در عصر حاضر، خلاقانه ترین نوع خود را تجربه کند. در مبحث شهر گیمفای شده، یک موضوع مهم است و آن این که شهروندان با تمامی روحیات مختلف و خلق و خوی های گوناگونی که دارند، همگی در یک امر با هم شباهت دارند و آن علاقه به تفریح، هیجان، بازی و شادی است که در روح کودک درون همه ما آدمیان نهفته شده است. در این معنا با طرح ریزی اتفاقات بازی گونه، گیمیفیکیشن محیطی رخ نشان داده و احساس تعلق به محیط، مشارکت اجتماعی، هویت، اجتماع پذیری و دوری از انزوای شخصی در روان مدرن و... را به دست می آوریم، آن هم با اضافه کردن مکانیک های بازی انگاری شده به محیط. شهروندانی که تمایل به چالش و بازیگوشی، گرفتن پاداش خود از بطن این شهر هستند، با لایه جدید سرگرم کننده ای، متفاوت از دیگر لایه ها، روبه رو خواهند شد. باید دقت کرد که زندگی امروزی در شهر و محیط و مکان امروزی نیازمند یک صورت خاص و منفرد نیست. بلکه الگوهای دانشی ما باید خود سببی شوند برای تعامل بیشتر با محیط، مشارکت با آن، فعالیت در آن و... این شاید همان آرمانشهری باشد که همیشه دوست داشتیم بدان برسیم و دموکراتیک بودن حس مکان را در آن تجربه کنیم. در ادامه به بررسی برخی از نمونه هایی که در سال های اخیر در برخی مکان های عمومی در دنیا رخ داده، اشاره خواهیم کرد.
از خاطرات جمعی ما در شهر تا تتریس پاژینوف روسی
بازی تتریس یا خانه سازی از بازی های محبوب دوران کودکی بسیاری از ماست. تتریس تا حدی محبوب بوده که حتی در موزه هنرهای معاصر نیویورک هم برای خود جایی گرفته است. تتریس را پاژینوف، بازی ساز اهل روسیه، براساس سیاست های شوروی سابق و بر ایده حمایت از کارگران برای اولین بار در آکادمی علوم روسیه ساخت. یک بازی به نظر بسیار ساده که انقلابی در دنیای تکنولوژی پدید آورد و ناگهان دنیای بازی های ویدئویی را از آن خود کرد؛ آن هم در شرایطی که تبلیغات اینترنتی و اپلیکیشن هایی مثل بازار و گوگل پلی و اپل استور نبودند. مهم ترین و اولین دلیل محبوبیت تتریس همان شادی بعد از حل مسئله ای است که مغز احساس می کند. بعد از هر بلوکی که روی بلوک دیگر به درستی سوار می کنید، بلافاصله مغز شما نیز جایزه حل مشکل را دریافت می کند و باز بیشتر می خواهید. شما به بی نظمی جهان نظم می دهید و در دنیایی بی نهایت زندگی می کنید: تتریس هیچ وقت تمام نمی شود... تتریس هر لحظه شما را تشویق می کند تا دنیایی بهتر بسازید.
تتریس چگونه می تواند در شهر به ما کمک کند؟ واقعیت این است که برای داشتن فضایی برای همگان، نیازمندیم رمزگان های مرکزی فرهنگ را بشناسیم. شهرهای امروزی شهرهای هوشمند و پیچیده در هاله فناوری و تکنولوژی اند. این یعنی فرهنگ ما نیز با گذشته بدون فناوری کاملا متفاوت است. آنچه به محیط انسان نیز اعتبار می بخشد، فرهنگ است. زیستگاه های انسانی آکنده از خاطراتی هستند که ساکنان از گذشته های خویش در ذهن دارند. این خاطرات درواقع قسمتی از فرهنگ ما را نیز تشکیل داده اند. خاطرات گاه شخصی هستند و گاه از ماهیت جمعی برخوردارند. خاطره زدایی و انقطاع از گذشته در دنیای مدرن نیز از مشکلات اساسی شهرهاست. با تمرکز بر همین ایده خاطرات جمعی ما - یعنی دقیقا خاطراتی که خود مربوط به آغاز عصر تکنولوژی اند - سعی بر این شده تا بناها و مکان هایی که تا دیروز یک نامکان ایستگاهی به شمار می رفتند، تبدیل به جایی شوند برای یادآوری روزهای کودکی و هیجان ما در هنگام بازی تتریس. به این ترتیب که با گیمیفای کردن بناهای عمومی شما می توانید به طور مثال در میدان اصلی شهرتان بایستید و تتریس بازی کنید و از یادآوری این خاطره مشترک در بطن شهر به عنوان یک شهروند لذت ببرید.
موزیک جاده
هر صدایی دلنشین است، صدای تو دلنشین تر، اما هر صدایی دلنشین است؛ بی شمار جویبارهایی که در میان سبزه زاران در شتابند، ناله کبوتران و همهمه زنبورهای بی شمار... (آلفرد تنیسن)
در فرهنگ «موسیقی گراو» معنای بداهه نوازی چنین آمده است: هنر اندیشیدن و اجرای موسیقی به طور هم زمان. اما هنر زیستن در شهر و فرهنگ شهروندی و هم زمان تجربه لذت موسیقی در شهر و محیط اطرافمان چیست؟ هنر شهری رویدادی سیال در شهر است که مفهوم آن به دنبال تغییرات رفتارهای اجتماعی، امکانات و حیات جمعی، رشد کرده است. موسیقی در مقیاس های متفاوت خرد و کلان در شهر حضور دارد. این هنر، علیرغم تاثیرگذاری بر حیات جمعی شهر، در قیاس با سایر هنرهای شهری، کمتر مورد توجه واقع شده است. سرعت بالا در رانندگی از موضوعاتی است که مدام مورد نقد قرار می گیرد و در حوزه فرهنگ شهروندی قرار دارد. از طرفی کارشناسان ترافیک به بررسی تاثیر موسیقی بر فعالیت های شناختی مغز، ادراک سرعت، تاثیر آن بر استرس، اضطراب و پرخاشگری، هوشیاری، توجه و تمرکز رانندگان بسیار پرداخته اند. در ژاپن با در نظر گرفتن این موضوع در حرکتی خلاقانه و با گیمیفای کردن خیابان ها سعی شده است بخشی از رفتارهای رانندگان به واسطه سیالیت هنر موسیقی شکل گیرد. موسیقی به دلیل ارتباط بی واسطه و مستقیم با مخاطب، ذهنیت های قوی و عمیقی را برای راننده رقم می زند. به این ترتیب که وقتی راننده تصمیم می گیرد سرعتش را به کمتر از 45 کیلومتر در ساعت برساند، سنسورهای تعبیه شده در کف خیابان این سرعت را ثبت می کنند و در عوض راننده موسیقی دلپذیر و ملایم را می تواند گوش کند. در این جا شاید بد نباشد اشاره ای بکنیم به واگویه جالب «یهودی منوهین». او می گوید: «موسیقی از هرج ومرج نظم می آفریند چون ریتم بر چیزهای ناهمگرا همسانی تحمیل می کند، ملودی بر چیزهای گسیخته پیوستگی تحمیل می کند و هارمونی بر چیزهای ناسازگار، هماهنگی...» تو گویی این بار این سخن در ایجاد نظم ترافیکی در شهر و تعریف رفتار شهروندی مناسب به رانندگان به واقعیت بدل شده است.
تاب بازی در ایستگاه اتوبوس
مکان متنی است که با یگان های معناپردازی منحصربه فرد خویش خوانا می شود. مکان و ويژگي های معمارانه آن، بازتابی است از شيوه زيست و نگرش آدم هايی که به آن مکان شکل داده اند و در آن به سر می برند. برهم کنش های دیالکتیکی مکان و زمان نامکان ها را به ما معرفی می کنند. ایستگاه اتوبوس نامکانی است گمشده در بین تمام محیط های ما. مکانی ایستگاهی و موقت که فقط منتظریم تا از جایی به جای دیگر گسست و پیوست داشته باشیم. نامکان ها در ذهن هرکس به گونه ای دیگر رمزگذاری شده اند؛ نشانه هایی که هرکس به شیوه خود دنبال می کند تا به یک مکان برسد. در ایستگاه اتوبوس نیز مانند هر نامکان دیگر، سنگینی حضور محسوس و گاهی حتی آزاردهنده است؛ تقابل خود (Self) و دیگری (Other)، پا گذاشتن به دالان تاریکی که شما را در ساحتی ناخودآگاه می غلتاند و به پیش می راند و این موضوع تا جایی پیش می رود که انسان ها در اثر مواجهه با وجه سرخورده خود، مسخ شده، تبدیل به چهره هایی متضاد با وضعیت قبلی خود می شوند. سرگردانی افراد در نامکان ها سبب می شود زمان نیز به گونه ای عجیب و آزاردهنده مدام کش بیاید. تاب بازی در ایستگاه های اتوبوس مونترال کانادا، تلاشی کوچک است در حوزه گیمیفیکیشن محیطی برای مقابله با این منطق و رابطه آزاردهنده زمان و نامکان. و این سویه دیگری از قابلیت گیمیفیکیشن محیطی در دگردیسی فضا و حیات شهر را نشان می دهد.
دیالکتیک تنهایی و توجه به شهروندان سالمند در ایستگاه اتوبوس
همه انسان ها، در لحظاتی از زندگي شان، خود را تنها احساس می کنند. و تنها هم هستند. انسان خود درد غربت و بازجستن روزگار وصل است. بنابراين آن گاه که او از خويشتن آگاه است از نبود آن ديگری، يعنی از تنهايی اش، هم آگاه است. ما همه نيروهايمان را به کار می گيريم تا از بند تنهايی رها شويم. برای همين، احساس تنهايی ما اهميت و معنايي دوگانه دارد: از سويی آگاهی برخويشتن است و از سوی ديگر آرزوی گريز از خويشتن... (اﮐﺘﺎوﯾﻮ ﭘﺎز)
جملات بالا را شاید بتوان خلاصه ای از ملغمه پیچیده احساسات بشر در دنیای مدرن دانست. شیفته تنهایی خودخواهانه خود و در هراس و ستیزی جانکاه با تنهایی. گروهی از نمایندگان پارلمان بریتانیا تنهایی را اپیدمی خاموش می نامند. میلیون ها نفر در جهان احساس تنهایی می کنند و کارشناسان نسبت به تبعات آن هشدار داده اند. مسئله زمانی حاد و بغرنج می شود که هرچه زندگی در شهرهای مدرن و توسعه یافته و این برج های عمودی شدت می یابد؛ هم زمان این تنهایی نفسگیر نیز پررنگ تر. تو گویی محیط که باید ارتباط کنشگران اجتماعی را سهل، معنا را در فرایند ارتباط با این کنش ها خلق کند، همانا هدف غایی خود یعنی «بودن» و «شدن» را در حال از یاد بردن است. همچنان که در بالا نیز گفتی نامکان مفهومی است آزاردهنده و گستره ای فاقد چارچوب. حال آن که مکان، تجلی گاه هویت و ارزش های ماهوی ماست که در مرز قائل شدن به محدوده فضا به دست می آید و در واقع بخشی از فضاست که واجد معناست. اما کلمه نامکان به مفهوم فضایی است که هیچ مزیت و برتری نسبت به فضاهای دیگر ندارد؛ این فضاها توسط مکان هایی نقطه گذاری می شوند، ایستگاهی و موقت. محیط هایی که بالفطره برای انزوا خلق شده اند، هرچند در ظاهر وجهی عمومی بر خود بگیرند. به اعتباری، دیگر تفاوتی ندارد ساکن کمپ آوارگان سوری باشی یا در هتلی هفت ستاره، چراکه در هر دو حالت آنچه باقی خواهد ماند تنهایی ماست. مسئله ای که اوژه آن را رابطه قراردادی (Contractual)می نامد. ما برای ورود به نامکانی که امکان تجربه تنهایی را در میان تنهایی مردمان دیگر به ما می دهد، مبلغی پرداخت می کنیم. فرار از تنهایی به میان انبوهی از تن های تنها! و این است سرنوشت دردناک مردمان شهرهایی که از هویت و فرهنگ خود جدا شده و از خود دور افتاده اند. نادیده گرفتن تعاملات انسانی در محیط های مصنوعی و ایجاد نامکان هایی پرزرق و برق مختص «زندگی در عیش و مردن خوشی»! محیط هایی که نه تنها نمی توانند پاسخی صحیح در جهت رسیدن به شهری آرمانی و انسانی باشند، بلکه چنان که که آلدوس هاکسلی نویسنده و شاعر نامی انگلیسی از آن سخن به میان می آورد، تنها دنیای کاذب و گول زنکی بدون روح هستند که در جهت تهییج عواطف مصرف کنندگان و پر کردن جیب سرمایه داران بنا می شوند. دنیایی که فقط و فقط سرخوشی آنی و گذرایی برای انسانی که پروانه وار به دنبال آرمان های خویش است، به ارمغان خواهند آورد. شرکت و گروه فریویلینگ در بیان اعتراض به این «تنهایی» هولناک کار جالبی را انجام داده است. سالمندی تنها که در یکی از همین نامکان های به ظاهر عمومی (ایستگاه اتوبوس)، با چهرهای پرسشگر و خواهشمند از طریق ویدئو چت از شما می خواهد که با او یک فنجان قهوه بنوشید. یکی از طرفین این مکالمه ویدئویی - مجازی در خانه سالمندان است و طرف دیگر رهگذری که منتظر رسیدن اتوبوس خود است. و قهوه پیونددهنده و آغازگر گفتمان. یک فنجان قهوه، تنها بهانه و فرصتی است کوچک برای یادآوری ارزش های والای انسانی و همچنین تبدیل این ایستگاه اتوبوس به مکانی بهتر برای با هم بودن. در این جا به یاد شعری از سیدعلی صالحی می افتیم: «به خانه برمی گردم، هنوز هم یک دیدار ساده می تواند سرآغاز پرسه ای غریب در کوچه باغ باران باشد...»
شهر گیمیفای شده و شهروندان بازیکن
مثال های بالا فقط تعداد محدودی از نمونه های گیمیفیکیشن محیطی است. روند طراحی و برنامه ریزی برای بهبود کیفیت زندگی در شهر و فضاهای انسان ساخت که خواهان هوشمندی است، دارای نتیجه تولیدی از بازنمایی ها و مشخصاتی است که در برگیرنده محدوده شکل گیری موضوع است. شهر و معماری در جایگاه پدیداری به عنوان موضوع مطرح شده در این مقاله، بیانگر ذهن طراح بوده، خود کاملا مستقل از اهداف کارکردی فناوری عمل می کند. چه در مثال اتوبوس و سالمند، این دیگر تمامی آن تکنولوژی هایی نیست که باعث می شود شما با سالمند مورد نطر صحبت کنید، بلکه فقط و فقط امری انسان دوستانه و برخاسته از نیاز انسانی است که در این میان تکنولوژی و هوشمندی شهر نیز بدان کمک می کند. به عبارتی، این نگرش بسیار ساده انگارانه است که ساخت محیط اطراف به منظر رسیدن به یک شهر هوشمند و دوستدار شهروند را فقط محدود به گروهی از سنسورها و تکنولوژی ها و زیرساخت های شهری مانند جاده ها و محلات بدانیم. برای دستیابی به یک شهر هوشمند، همان طور که گفتیم، باید در آغاز توجه کنیم که شهر هوشمند شهری است که ساکنین آن نیز هوشمند بوده و راغب استفاده از تکنولوژی های پیچیده بدون آن که سردرگم شوند. به این ترتیب می توان ادعا کرد که عوامل متعددی در ساخت محیط هوشمند تاثیر دارند و محدود کردن عوامل موثر و چشم پوشی از قسمت «انسان محور» بودن طرح، کاری سخت و احتمالا بی نتیجه است. چراکه بسیاری از این موارد مفاهیمی ذهنی هستند که با اتخاذ نظریه های مختلف تغییر می کنند. با این وجود نیاز به درک ابعاد فرهنگی فضا به گونه ای که بتوان مخاطب را به روشی صحیح به انگیزش و تعامل واداشت، امری است ضروری. شهرسازان، معماران و برنامه ریزان شهری و... در کشور ما معمولا تمایل دارند که به صورت متمرکز روی مدل های تطبیقی به گفت و گو بنشینند، در حالی که در مورد مسئله و سوال بدساختاری چون شهر و معماری، لاجرم دیالکتیک زندگی و حضور انسانی و تعامل از ابعاد مهم قضیه است. در بحث شهر نیز ایجاد انگیزه در شهروندان، طرح ریزی لذت ها و اتفاقات سرخوشانه شهری که به وسیله گیمیفیکیشن و بازی انگاری محیط رخ می دهد، سببی می شود برای «تعامل پذیری» شهروندان با محیط.
واقعیت این است که در عصری زندگی می کنیم که به واسطه فناوری و تغییراتی که همین رهگذر برای ما به ارمغان آورده است، می توان ادعا کرد که دید و درک ما نیز نسبت به محیط اطراف تغییر یافته و به غایت درجه متاثر از فناوری های نوین است. اگر معماری و شهر را آینه ای از واقعیت های اجتماعی بدانیم، می توان بیان کرد محیط با آنچه که ذهن ما در گذشته با آن آشنا بود، متفاوت شده و افق های جدیدی از فرهنگ شهری پیش روی ما گشوده شده است. در این میان به همان اندازه که تصور رجعت و بازگشت به دنیای قبل از فناوری و تکنولوژی امری است غیرواقع، تکرار مدیریت شهری و معماری امروز که چونان کودکی شاداب هر آن در حال رشد است، موضوعی است غیرمنطقی و به غایت درجه غیرقابل دسترس. تحول، بازسازی و نوسازی و به عبارتی همگام سازی با مضوعات و لایه های جدید دانش، یکی از ابعاد مهم سلامت حیات شهری و معماری امروز است که باعث می شود مدیریت تغییر در این سیستم در حال رشد را تماما وابسته به مدیریت دانش استراتژیک و سیستماتیک کند. بنابراین به ضرورت استفاده از گیمیفکیشن محیطی به عنوان یکی از عوامل تسهیل کننده تغییر و بهسازی در شهر و معماری و همچنین رویکردی برای سیستماتیک کردن مدیریت دانش و نوآوری می توان توجهی دوچندان کرد.
منبع: مجله دانش بنیان
ارسال به دوستان